شهرادشهراد، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

❀ ♥یکی یه دونه مامان و باباش♥ ❀

تاخیر

  سلام دوستای نانازم میدونم تاخیر این دفعه من خیلی طولانی شد .همش تقصیر این باباجونیمه ، آخه بابایی کاراش تو اداره خیلی خیلی زیاد شده واسه همینم بعضی از پرونده هارو آورده خونه تا مامان جون ثبتشون کنه به همین دلیله که مامانم نمیتونه پست جدید واسم بزاره ،تازه فقط این نیست به خاطر همین پرونده ها حتی دیگه واسم درست و حسابی غذا درست نمیکنه،یا سرلاک بهم میده یا شیر با بیسکوییت مادر ،منم چون پسر خیلی خوبی هستم با کمال میل می خورم و صدام هم در نمیاد. و اما بلاخره کارهای مامانی یکم سبک شد و بعد از عمری چندتا عکس از من گرفت آخه من تو این چند وقته یه عالمه پیشترفت کردم :موهام کم کم دراومده،تقریبا میتونم بایستم و ... خودتون تو ع...
26 دی 1390

یه روز برفی

سلام دوستای نازم یه عالمه عکس برفی دارم   دیشب که می خواستیم بخوابیم آسمون پر ابر بود و امروز صبح که از خواب بیدار شدیم دیدیم که یه عالمه برف رو زمین نشسته انگار که درختا لباس سفید پوشیدن .مامان جونم وقتی که دید برف خیلی خیلی خوشگلی رو زمین نشسته به دختر همسایمون(زهرا جون) زنگ زد و گفت تا برفها آب نشده بیا بریم تو حیاط و از شهراد عکس بگیریم با هم دیگه لباس تنم کردن و منو بردن تو حیاط    ...
14 دی 1390

دندونی شهراد جون

سلام دوستای خوبم دیشب جشن دندونی من بود   جاتون خالی خیلی خوش گذشت همه اومده بودن خونمون منم پسر خوبی بودم حالا یه عالمه عکس از زحمتایی که مامان جونم کشیده بود براتون میذارم عکساشو میذارم تو ادامه مطلب    اینجا دارم باروبانهایی که مامان جون واسه گیفت ها خریده بازی میکنم این جعبه گیفت هاست که مامان درست کرد و توش پاکن و تراش فانتزی،شکلات،پاستیل دندون و گیره عکس مگنت دار گذاشت واسه بچه ها و آخرش هم از این بادکنک ها بهشون داد                         این کارت دعوت مهمونا و لیبل نوشابه هاست که ...
4 دی 1390
1